فاطمهفاطمه، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 13 روز سن داره

فرشته ای به نام فاطمه

دلم گرفته

گلدونه ی نازم الان خوابی و من به اندازه ی تمامممممممممم بیداریات دلم گرفته الهی قربون قدو بالات برم که خانوم شدی که پر از مهرو محبتی اگه ببینی یه جا تنها نشستم میای دستمو میکشی و میگی : مامان پاشو پاشو بیریم ایجاااا خیلی مهربونی مامان خیلی عاشقتم دخترم واقعا دختر یه نعمته یه برکته یه دنیا عشقه خدایا ازت ممنونم که بهم یه دختر پاک ومعصوم دادی به قول خودش : پاتی هروقت دلم از روزمرگیها میگیره پناه میبرم به بغل کوچیک وگرم تو توکه نفسمی عزیزم دوست دارم قند عسلم ...
28 بهمن 1392

...

  نعمت بزرگ خدا دوست دارم خوبه که تو دایی داری عزیزم. خاله داری گلم... شاید اگه منم اینا رو داشتم توی لحظه های سخت نبودن مامان فرشته یه مرهمی روی زخمم بودن قدرشونو بدون... خیلی زیاد... اگه یه روز ی من نباشم اونا نمیزارن تنهایی دلت بگیره بوس برای قلب نازنینت عزیزم   ...
26 بهمن 1392

راهپیمایی 22 بهمن

گلدونه ی من  امسال بهترین راهپیمایی عمرمو رفتم با تو وبابا حجت ومامانی و بابا جون انقدر لذت بردم که حد نداشت تو هم کلییییییییییییی ذوق زده بودی با همه ی نی نیا ارتباط برقرار میکردی و کلی شکلات گرفتی دخترم واقعا تو یه نعمت بزرگی وقتی دارم لحظه لحظه بزرگ شدن وخانوم شدنتو میبینم حس زندگی توی وجودم دوچندان میشه مهربون و نازی وقتی من خواب باشم میای صدام میزنی میگی مامان مامان پاشو غذا من کلی کیف میکنم مامان غذا بیار جمله ی قشنگی بود که باشنیدنش جیغ کشیدم دختر نازنینم یه روزی بزرگ میشی وحرفای منو و شیرین کاریهاتو میخونی شاید من.... میخوام خانوم باشی درست مثه مامان فرشته ی ...
26 بهمن 1392

پاتی زندگیه ما

قلب من تو با اومدنت همه ی زندگیه ما رو طلایی کردی با دلبریات همه رو عاشق خودت میکنی مخصوصا وقتی میگی پاتی پاتی کوچولوی من ، نبض زندگیه ما توی خنده های تو جریان داره عزیزم. لحظه به لحظه داری خانوم وخانوم تر میشی واقعا دختر داشتن یه نعمته یه رحمته یه شانس بزرگه توی زندگی که خدا به آدما میده الهی همه ی کوچولوها شاد وسالم وسلامت باشن وتندرست الهی خنده رو لب تموم بچه ها باشه و بلا از شون دور باشه دوست دارم نازنینممممممممممممممممممم   ...
17 بهمن 1392

روزهای برفی

سلام سلام قند عسلم دردونه ی من قلب من این روزا یزد که نه تموممممممممممممممم ایران برفیه لذت بخش ترین روزها رو داریم میگذرونیم.گلدونه ی مامان عاشق برفی هر جا میبینی میگی : برس برس  یعنی برف.... نمیدونم این ف چیه که انقد برات سخته گفتنش مثه اسمت که میگی : پاتی خخخخخخ از دست تو الهی مامان قربونت بشه که انقد نمکی وخوردنی شدی خاله نرگس مهربون یه کلاه خوشکلللللللللللللللل برات بافتن.انقده نازه دستش طلا که با مهربونی ریزه ریزه کلاهو برات بافتن. عکستو میزارم هزار تا بوسسسسسسسسسسسسسسسسس برا خاله نرگس خیلی دلم میخواست خاله نرگس زنداییم باشه چون خیلی خیلی مهربونه.هروقت میبینمش ازچهره آرومش کلی آرامش م...
17 بهمن 1392

چقدر زود دیر می شود

ارزشمندترین وقایع زندگی معمولا دیده نمی شوند و یا لمس نمی گردند بلکه در دل حس می شوند شخصی می گفت که پس از سال ها زندگی مشترک همسرم از من خواست که با شخص دیگری برای شام و سینما بیرون بروم. زنم گفت که مرا دوست دارد ولی مطمئن است که این زن هم مرا دوست دارد. و از بیرون رفتن با من لذت خواهد برد. زن دیگری که همسرم از من میخواست که با او بیرون بروم مادرم بود که ۱۹ سال پیش بیوه شده بود. ولی مشغله های زندگی و داشتن سه فرزند باعث شده بود که من فقط در موارد اتفاقی و نامنظم به او سر بزنم. آن شب به او زنگ زدم تا برای سینما و شام بیرون برویم. مادرم با نگرانی پرسید مگر چه شده؟ او از آن دسته افرادی بود که یک تماس تلفنی شبانه و یا یک دعوت غیرمنتظره را نشا...
29 دی 1392

عشق مامان خانوم شده

سلاممممممممممممممم خیلییییییییییییییییی وقته نشده بیام وبنویسم ازهنرای این قند عسلم هزار ماشالا به گل نازم که انقدر خانوم وشیرین شده انقدر حرف دارم که نمیدونم از کجا شروع کنم اولللللللللللللل لغتنامه ی فاطمه گلی :   بابا اکبر پوشک عوض عد : عید عدی بده : عیدی بده عد موآرک : عید مبارک سلام چطوری الو کوجایی . بیا ایجا. بیا حونی : بیا خونه تتل : تپل . که اصولا به باباش میگه عمی : عمه عمو دایی بیا . دوتت دالم : دوست دارم مامان ژد : مامان زد گدیش : گردش دی دی : ماشین ماسین میپرسیم ازش اسمت چیه؟ میگه :  پاتی   خخخخخ یعنی فاطمه عذا : غذ...
29 دی 1392

تولدمامان

سلاممممممممممممممممممممم گل دختر نازم شرمندم مامان که نتونستم زودتربیام وبنویسم الهی فدات بشم که انقدر شیرین وماه شدی ماشالاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا خانومی شدی واسه خودت عشقم دیروزتولد مامان بود.. باباجون ودایی اینا اومدن خونمون خیلی خوب بود... .خدا رو هزارمرتبه شکر...وشما هم حسابی خانومی کردییییی هرچی کاسه کوزه داشتم ریختی وسط خخخخخخخخخخ این روزها کار شما شده کمک به من... به مامانی طفلک که هروقت میزاریمت پیششون کلیییییییی   مغزشونو میخوری.......اما عاشقتنننننننننن خدا الهی حفظشون کنه که انقدر هوامونو دارن یکم از کارات بگم :   من که توی اشپزخونه ام میای سر ک...
4 دی 1392