فاطمهفاطمه، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 3 روز سن داره

فرشته ای به نام فاطمه

فاطمه ونیلیا

اینجا هر جفتشون تازه از خواب بیدار شده بودن ومشغول تقسیم اسباب بازییییییییی       فاطمه ومامانش میخوان به نیلیا ومامانش بگن که هیچوقت خاطره ی اون ثانیه های با ارزش بودن با اونها   روفراموش نمیکنن.بینهایت دلچسب ولذت بخش بود.پر بود ازبار مثبت انرژی بهترین وخوب ترین وگل ترین   وشفیق ترین یار و دوست و خواهر دنیاو   سالم وشاد باشید... بوسسسس ...
16 مهر 1392

قلب مامان

سلام عزیزمممم الهی فدات بشم که انقدر شیرین شدی... یه کارایی انجام میدی که آدم دوس داره قورتت بده...   حرفای جدیدتم اول بنویسم :   کلاغه میگه : گار گار دستاتم مثه بال تکون میدی گربه میگه: میو میو گنجشکه میگه : جیک جیک جیک ببعی میگه : بع بع   گوبه : گوربه دایی علی علی بیا بدی : بده بوب : خوب بدی: بدی نمید.نم چطوری برا اینا علامت بزارم که بهتر خونده بشن   بایی : پایین بالی : بالا   ***************************************************************** بقیه یادم نیست.بعد باز میام مینویسم   از کارات بگم: من که میرم سر کار تو میمونی...
16 مهر 1392

فرهنگ لغات

بابایی اجت : حجت ددا : ندا اد : آب ککاپ : کفشام بدی : بده دس : دست نی : نیست عمه عمو آتیه : خاله آسیه تاتا اود : تاب تاب عباسی اما : خرما په په : خوردنی نی نی عمو مور : عمو پورنگ بومبل بومبل : بومبل بومبل پهلوون پنبه  برای برنامه عمو پورنگه پویا پاتته : فاطمه  بعضی وقتام که حال نداره میگه : پاتی گوتی : گوشی مامانی : مادرجون اوفففف : یه چیز داغ بووووو : وقتی یه جاییش درد میاد بقیه رو بعد میام مینویسم.... قربون زبون شیرینت برم الهی انقدر نمک میریزی که آدم میخواد درسته قورتت بده عشقمممممممممم ...
14 مهر 1392

ما اومدیممم

سلام سلام وایییییییییییییییییی یه دنیا حرف نگفته دارم... از شیرین کاریای دخمل نازم.... از بزرگ شدنش که توی چشمای پاک ومعصومش موج میزنه....   از حرف زدنش که دل میبره....   خدایا... چه زود میگذره... انگار همین دیروز بود که به دنیا اومده بود ومدام گریه میکرد ومن مونده بودم چطور   بزرگش کنم.... وحالا...ماشالا برای خودش خانومی شده که دل همه ی اطرافیانش رو برده   خدا دوست دارممممممممممممممممم ...
14 مهر 1392