شیرین کاری...
سلام به قند عسل
به جیگر طلا
فدای این شیرین بازیات بشم من...
کلی شیطون شدی عشق مامان بابا
دیشب پتو بازی میکردی... امروزم همش میخواستی پتو بازی کنی.... هی پتو رو میکشیدی روی صورتت
منتظر میموندی تا ما بگیم فاطمه کوش؟ فاطمه کجاست؟؟؟ بعد پتو رو بادستای ناز وکوچیکت از روی
صورتت بر میداشتی و وقتی میگفتیم دالی غش میرفتی از خنده
کلی ذوق کردیم.... الانم از بس بازی کردی خسته شدی وخوابیدی...
فدات بشم الهی چه خوشکلی وچه ماهی
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی