سفرعاشورایی
این چند روز تعطیلی رو با بابا حجت و شما رفتیم بم. همه کلی ذوق کردن و خوشحال شدن. اونجا توی حسینیه از ظهر تا شب مراسم تعزیه بود وماهم با عمه جون مامان بزرگ و زن عمو ها می رفتیم.شما از دیدین یه جو پر از سروصدا و چیزای جدید و نی نی خیلی هیجان زده بودی و من مداممممممم دنبال سرتتتتتتتت ماکه چیزی ازاین تعزیه نفهمیدیم خانوممممممممممممممم شب عاشورا با عمه وعموها نذری دادیم به نیت مامان فرشته و بابادلی... ماقوت درست کردیم و دادیم هییت اونجا هرشب یکی از عموها یا عمه ها نذری میدادن.شب هم که ازحسینیه برمیگشتیم میرفتیم روضه توی تکیه. امسال دهه اول خی...
نویسنده :
کسی که لحظه هایش را به لبخندت گره زده
8:56