یازهرا
دلم ز روز ازل مبتلای زهرا بود
غلام خانه به دوشی برای زهرا بود
نه من ، که عالم امکان سراسرش
هر دم ز روز اوّل خلقت گدای زهرا بود . . .
درون قصه ی ما آسمان زمین افتاد
و عشق خط زده شد ، قاف و عین و شین افتاد
و پاره شد یکی از برگ های مصحف نور
ترک به چینی گل واژه های دین افتاد
دوباره فاصله در بین ماه و خورشیدش
سرود شعر جدایی و این چنین افتاد . . .
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی