منو ببخشششششش
سلام قند عسل مامان
دیشب نمیدونم چی شده بود که اصلا نمیخواستی بخوابی
باباجون سرمای سختی خوردن ودیشب دکتر بودن....ما اینجا بودیم خونه ی باباجون....منم عصرش رفتم
رفتم برات خرید...بعد عکس میزارم...
شاید چون خیلی خوابیده بودی دیشب که رفتیم خونه نمیخواستی بخوابی.... من حالم خوب نبود وکلی
کلی قرض خورده بودم...اما تومیخواستی بازی کنی
دیشب خیلی کلافه شدم...بهم حق بده عزیزم... اخه صبح زود باید میرفتم سرکار...
مجبور شدم دعوات کنم.. از این بابت خیلی ناراحتم که صبرمو از دست دادم...دست خودم نبود
عسلم...خسته بودم ومریض...بابای مهربونت نگهت داشته بود اما صدای نق نق کردنت نمیزاشت
چشمام روی هم بره....شب وحشتناکی بود..
میدونی ساعت چند بعد از کلی جیغ و گریه و نق نق خوابیدی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ 4 صبححححححح
منم 7 صبح بیدار شدم رفتم سرکار... حتی امروز ظهرم نخوابیدییییییییییییییییییی
تا الان که ساعتای 8 هستش بالاخره خوابت برد....
میدونم دوباره امشب با تو وگریه هات مراسم داریم... اما خواهش میکنم بزار مامان استراحت
کنه...
فرشته ی کوچولوی من...
ازاینکه صبر وظاقتمو از دست دادم وکمی ناراحت وعصبی شدم معذرت میخوام....منو ببخش
امروز بالاخره دونه ی زیر بغلت که مال واکسن بدو تولدت بود سرباز کرد وچرکاش دارن میان بیرون
دوست دارم عزیزم