فاطمهفاطمه، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 20 روز سن داره

فرشته ای به نام فاطمه

عکسهای نوزادی...

دخمل گلی...   الان میخوام چند تا از عکسای اوایل تولدتو بزارم... یک ماه و دوماهگیتن... یکمم بیشتر عزیز دلم               اینجا روی دل بابایی خوابیدی... عادت کرده بودی اونجا بخوابیییییییییی       ...
24 آذر 1391

شیرین کاری...

سلام به قند عسل   به جیگر طلا   فدای این شیرین بازیات بشم من...   کلی شیطون شدی عشق مامان بابا   دیشب پتو بازی میکردی...   امروزم همش میخواستی پتو بازی کنی.... هی پتو رو میکشیدی روی صورتت   منتظر میموندی تا ما بگیم فاطمه کوش؟ فاطمه کجاست؟؟؟ بعد پتو رو بادستای ناز وکوچیکت از روی   صورتت بر میداشتی و وقتی میگفتیم دالی غش میرفتی از خنده   کلی ذوق کردیم.... الانم از بس بازی کردی خسته شدی وخوابیدی...   فدات بشم الهی   چه خوشکلی وچه ماهی       ...
24 آذر 1391

بدون عنوان

سلام عروسکم ....   یه کار جدید یاد گرفتی...سرتو میزاری روی دستای کوچولوت الهی فدات بشممممممممم       امروز پنجشنبه 23 اذر91 هستش .... من تعطیل بودم واومدیم خونه باباجون.... مادرجون برات لالایی خوندن   تو خوابیدی....   جیگر منی مادر....   بابات یا دایی جون رفتن باغ.... کار داشتن.... گفتم تا خوابیدی بیام وتوی وبلاگت بنویسم...   دیشب بابایی یه طناب وصل کرد به قلاب سقف وکریرت رو بست بهش   بعد تو روگذاشت توش.... مثله تاب شد برات تو کلی غش غش خندیدی وماهم همراهت میخندیدیم     کیق کرده بودی فدات شم....خلاصه خوابت برد ...
23 آذر 1391