فاطمهفاطمه، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 10 روز سن داره

فرشته ای به نام فاطمه

واکسن

قندعسلم امروز صبح رفتیم و واکسن یک سالگیت رو زدیم   چه زود گذشت....   وتو تاج سرما یه ساله شدی... چقدر از خدا ممنونیم به خاطر تو به خاطر وجودت و شیرین زبونیات با اومدنت عشق رو توی رگهای ما جریان دادی   فدای قدمای کوچیکت که حالا دیگه برمیداریشون و مثه عروسک کوکی راه میری   قربونت بشم   بعضی چیزایی که میگی رو اینجا مینویسم:   بابا بابابیی ددا  به من به جای مامان میگی ددا یعنی ندا!!!!!   دایی علیییییییی بیابیا بدو پویاپویا   شبکه ی پویا رو میگی دس دس تا تا  یعنی تاب تاب بیا بیلیم  یعنی بی...
27 خرداد 1392

تولدددددددددددددددددددددددددددددددددد

سلام به نور چشمم   قربون قدو بالات بشم که هر روز شیرین تر میشی   به خاطر عروسیه عمو ما زودتر برات یه جشن تولد گرفتیم یعنی 23 خرداد   وای که چه هیجانی رو پشت سر گذاشتم. استرس داشتم که همه چی خوب وعالی بشه   واقعا با راهنماییهای دوست خوبم مریم جون توی کلوپ آشپزان جوان تونستم یه شام عالی و یه شب خوب   داشته باشم   مهمونا :  سهیلا و مریم و عاطفه و ناهید و محبوبه  به همراه همسر و بچه هاشون بودن..با عمه جون و   حمیده و مریم گلی   البته دوتا از خونواده ها نتونستن بیان   کوکی کیک خرگوشی ژله خرده شیشه   ژله تزریقی &nb...
27 خرداد 1392

4سال بی تو و باتو

روزها و شب ها میگذرند.... درانتظارم انتظار لبخندی که دنیای مرا دگرگون کند...   انتظار نگاه مهربانت که تمام دغدغه هایم را می برد   دستهای گرمت که عشق را درکالبد استخوانی پیکرم جا میدهد   صدایت     صدای گرمت که مرا زنده میکند   اما   4 سال است که شب ها در رویای خواب دیدنت چشم هایم را می بندم   فرشته ی آسما نی من   کاش میشد فقط برای لحظه ای تو را ببینم   دستهایت را لمس کنم   صدایت را بشنوم که با مهربانی صدایم میکنی   مادر   هنوز باور نکرده ام رفتنت را   مثله پروانه در آتش عشق به معبود سو...
9 خرداد 1392

هنرهای جدید

عسل نازم حالا میگی :  ددا ددا ددا ددا یعنی ندا ومنو صدا میکنیییییییییییی   میگی  علی علی علی علی بدو بدو بدو بووووو بوو بووو اک اک اک      اک اک اک ماست که بهت میدم پوف میکنی رو لباسمممممم   میری سراغ کابینت ها و دیگه وایییییییییییییییییییییییییییی همه چی بیرون میریزههههههههههه   کلی به لهجه ی شیرینت حرفای عحیب غریب میزنی   خودتو میگیری درو دیوار و راه میری... چندقدمی هم الان دوروزه بدون کمک میری   هرچی که جمع کنم شما پهن میکنی عاشق گوشی تلفنی هی الووووووووووووووو   از روز شنبه دوتا دندونت از زیر لثه میخوان سرک بکشن و ا...
9 خرداد 1392

خاله نرگس

  سلام عشق مامانننننننننن   الهی فدات بشم که نمیزاری من بیام وبرات بنویسم... اومدم تند تند بنویسم وبرم   شنبه مامان بزرگ و بابا اکبر وپسرعموی بابا ودخترش اومدن یزد خونمون وتا دوشنبه بودن... کلی بهشون عادت کرده بودی...الهی دلم براشون خیلی تنگ شده خیلی دوسشون دارم... امروزم که پنجشنبه ست وما شعله زرد درستیدیم... و شما هم خیلی دوس داشتی عسلم   دیروز یعنی چهارشنبه 8 خرداد رفتیم خونه خاله نرگس...کلی با محمد عارف وعلیرضا بازی کردی و دوست شدی   بعدشم رفتی بغل عمو ( جناب آقای مدیر ) ودیگه بغل من نمیومدی...   خیلی بهمون خوش گذشت...خاله نرگس خیلی خیلی مهربون ودوس داشتنی وهنرمنده......
9 خرداد 1392

کارهای جدید

قند عسلم   تند تند مینویسم که الان بیدار میشی و شیرجه میری روی لب تاب   حالا دیگه خودتو میگگیری بغل دیوار و به مبل و راه میری.... الهی فدای قذدمات بشم مننننن   ماشالا هزار ماشالا   گرچه تالاپی میخوری زمین اما حسابی خوشت میادددد   دیروزم شیشه میز مبل باباجون اینا رو انداختی.... الهی فداتشم وروجک...   حرفای شیرین میزنی   بیا بیا بیا بیا بیا بیا عموووو .....  عمهه...  بلهههه   میگم بگو   ماما  میگی  بابا... کلی همه میخندن...   میگی   طغو طغو طغو طغو طغو طغو طغو   اینو که میگی همه میخوان بخو...
27 ارديبهشت 1392

نی نی های جدید

دختر نازم   دیروز دخمل نرگس دختر عموی مامان دنیا اومد هوراااااااااااااا   پنجشنبه هفته ی پیش عقد کنونه رقیه دختر عموی مامانی بود هوراااااااااا   چندروز قبلشم رقیه خاله شده بود... دخمل فاطمه دختر عموی مامانی دنیا اومده بود هورااااااااا   الهی همیشه شادی وجشن باشههههه  آمین ...
27 ارديبهشت 1392