فرشته ی عزیزم... من خیلی از اینکه تو شیر خشک میخوری ناراحتم.... داییت همیشه باهام دعوا میکنه که چرا بهت شیر خودمو نمیدم.... اما بخدا تو نخواستی بخوری ومن تلاش کردم... شایدم تلاشم کافی نبوده... دلم برات می سوزه مادر که مجبوری شیرخشک بخوری.... میدونم مقصرم اما از ناراحتی هنوزم همش درگیرم با وجدانم که چرا دختر نازم شیرخشکی شد... فرشته جان..... مامان از اینکه تو شیرخشک میخوری خوشحال نیست... اما دوستام بهم گفتن همینکه دخترت سالم هستش باید خدا روشکر کنی.... من روزی هزاربار میگم خدایا شکرت که این فرشته ی کوچیک ومهربون ودوست داشتنی رو به ما هدیه دادی... با اومدنت زندگیمون دوباره رنگ شادی گرف...