فاطمهفاطمه، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 13 روز سن داره

فرشته ای به نام فاطمه

سلام سلام

گل دخترم قند عسلم سلام چند روزیه نتونستم بیام وبنویسم... اخه مهمون داشتیم عزیزم یه شب خاله عاطفه اینا اومدن خونمون... سه شنبه شب هم که ولادت پیامبر ص بود عمه اینا خونمون بودن... خلاصه کلی کیف داشت... عروسکم یه عالمه لباسای خوشکل پوشیده بودی وکلی خوشکل شده بودی... بعد میام وعکسهات رو میزارم خاله جون ثریا که خیلی دوس داره تورو با لباسای چین و واچین ببینه باید منتظر باشه ببینه پرنسس من   چقدر ماه شده با اون لباسا...   تازگیا کارای جدید میکنی...  روی زانوهات خودتو بلند میکنی اما   دنده عقب میرییییییییی   هر چی روی فرش ببینی با ناخن اشارت میکشی روش و بر میداریشو سریع...
13 بهمن 1391

زندگی من

سلام   نمیدونی چقد دوست دارم.... بهم انرژی میدی... وقتی نگاهت میکنم شاد میشم... لذت میبرم...   انگار خستگی از تنم میره... وایییییییییییییی  فرشته چی بگم از اینهمه احساسی که بهت دارم...   نمیدونم چطور باید بیانش کنم...   وقتی میخوای بخوابونای  عاشقانه ترین لحظه ست... از بس با انگشتای کوچولو  ونازت با صورتم ور میری و   باناخونای تیزت صورتمو خط میندازی....درد داره اما وای که چقدررررررررر لذت بخشه   فرشته فقط خدا میدونه چقدر برامون عزیزی.... چقدر دوست داشتنی و نازی...واقعا فرشته ای...   الانم خوابیدی... رو دلت.... خدایا از دست توووووووووووو  ...
2 بهمن 1391

تولد گلدختر خاله مبارککککککککککک

سلام سلام سلام امروز یکم بهمن هستش وتولد گلدختر وقندعسل خاله یعنییییییییی   نیلیا ی عزیزم گل دختر  تولدت مبارک هزارتاشاخه یاس وپولک تقدیم به تو تولدت مبارک هورااااااااااااااا   الهی شادو سالم وسلامت کنار مامان طلا و بابای گلت باشی گلم کاشکی خاله پیشت بود تا یه کیک همچی توپپپپپپپپ برات درست میکرد وکلی جیغ و داد میزد برات... اما حیف   نزاشتن ما باهم باشیم... از راه دور میبوسمت خاله   بخدا خیلی برام عزیزی چون دختر بهترین وگلترین دوست که نه   خواهرمی... بابای مهربون وبا معرفتی هم داری که خیلی ماهه   ماباهم خاط...
1 بهمن 1391

شیرین عسلمممممم

سلام قند عسلم.. این روزا به قدری خوردنی شدی که دوس دارم بخورمت.... عاشق شیرین کاریاتم مامان... همه دوست دارن شدید... همش مشغول شیطنت وشیرین کاری هستی.... خودتو برای همه لوس میکنی...   تا مادرجونو میبینی کلی نق نق میکنی بغلت کنه... وقتی هم مادرجون میرن میزنی زیر گریه...   با باباجون بازی میکنی وکلی ذوق میزنی ومیخندی... همش با باباجون دالی بازی میکنی...زودی   یه روسری یا پارچه یا پتو میکشی روی صورتت و منتظر میمونی تا یکی بپه فاطمه کجاست؟؟ بعد میزنی   زیرخنده فدات بشم الهی.... باید مراقب باشیم روسری یا پارچه دور وبرت نباشه که خدای نکرده دور   گردنت نپیچه....   ...
30 دی 1391

عاشقتم

عاشقتم فرشته هرچقدر بگم کمه وقتی باهمدیگه بازی میکنیم من بال در میارم میرم توی اسموننننننن شبا که توی بغلم میخوابی لذت میبرم عزیزم خدایااااااااااااااااااااااااااااااااا چطوری ازت تشکر کنمممممممممممم چطوری بگم چقدر دوست دارمممممممممم چطوری شکرت کنم به خاطر این هدیه ی بزرگگگگگگگگگگگگگگ دوست دارم خدااااااا درسته که سایه ی مامان فرشته از سرم کم شده اما میدونم همیشه همرامه... میدونم یه فرشته ی قشنگ برام فرستادهههههه   خدای بزرگ مواظب مامانم باش   و خونواده ی مثه جواهرم رو برام نگه دارررررررررررررررررررررررررررر الهی آمین ...
29 دی 1391

حرف با تو

عروسکم وقتی میخندی انگار غمهای عالم از دلم میره وقتی با دستای کوچیکت دنبال زنجیرگردنبندم میگردی و ازدیدنش شادمیشی ،احساس شادی دارم   وقتی باناخونای کوچولو و تیزت دماغمو میگیری و رو صورتم خط میندازی ،کیف میکنم   وقتی شبا هی توی بغلم این دنده اون دنده میشی تا خوابت ببره وکلی منو خط خطی میکنی بهشتی میشم   وقتی برای بازی کردن با انگشتای پام میچرخی ومیچرخی تا بهم برسی و قلقلکم میکنی ، پرنده میشم   وقتی موقع غذاخوردن شیطنت میکنی و غذاتو روی صورتم پوف میکنی ،غش میرم ازخنده   وقتی صدات میزنم وتو جواب میدی :  اه    ،  وایییی بال در میارم...
28 دی 1391

لحظه ها باتو...

نگاهت که میکنم غرق میشوم در دشت گل های نرگسی که پاک اند وبی ریا لبخند که میزنی عشق پنجره اش را به رویمان می گشاید اشک که می ریزی گم میشویم در تنگنای غریبی و آشفتگی بیمار که می شوی معصومیتت بیداد میکند عشق من تو برایمان پیام آور زندگی و امید بودی.... دوستت داریم دریای وسیع آرامش... فرشته ی اسمانی ...
27 دی 1391

فدای اون صدات...

سلام جیگر گوشه ی ما... امروز روز رحلت پیامبر هستش... 28 صفر و 22 دی... ظهر اومدیم خونه باباجون اینا...   شما دیشب یه کلمه جدید گفتی :  په په  قربون قد وبالات برم عسلم... ماشالا هزار ماشالا به دخمل گلیه خودم.. تازه عینک مادرجون وگرفته بودی مثه تلفن جلوی گوشت میزاشتی الو میکردی....   دلم میخواد دنیا رو به پات بریزم... دوس دارم هر کاری کنم تا تو یه فرد مفید برای این جامعه باشی...   اگه مامان فرشته بود حتما تربیت صحیح رو یادم میداد... همیشه دعا میکنم صالح وسالم وسلامت باشی   یارویاور امام زمان باشی...   دختر گلم... برای خوشبختی وعاقبت بخیریت دعا میکنم...ما هم...
22 دی 1391

سلام وصد سلام فرشته ی نازم

سلام به عمر ونفس مامان... شرمنده نشد زود زود بیام برات بنویسم عزیزم.... باباحجت چندروزیه اومده وتو خیلی خوشحالی... کلی عکس هست که باید بزارم من بدجور مریض شدم... تب کردم وهی سرفه... صدامم گرفته... الان یکم بهترم... زیاد بغلت نمیکنم عسلم...   وقتی از سر کار میایم پاهاتو تند تند تکون میدی که یعنی بغلت کنم... از در که میام تو ان چنان خنده ای تحویلم میدی که کیف میکنم...   خیلی خیلی زیاد دوست دارم... عاشق نفساتم... عاشق دستای کوچیک وچشای پاک ومهربونت...   این لباس رو باباجون پارسال موقع تولدم وقتی همه فکر میکردن تو پسری خریدن.... منم الان تنت کردم       اینج...
20 دی 1391